جدول جو
جدول جو

معنی زین افزار - جستجوی لغت در جدول جو

زین افزار
سلاح جنگ
ساز و برگ ستور، آنچه اسب را با آن می آرایند، یراغ، آشرمه، یراق، زین و برگ، ساز
تصویری از زین افزار
تصویر زین افزار
فرهنگ فارسی عمید
زین افزار
(اَ)
سلیح و کجیم را گویند که یراق جنگ و پوشش اسب باشد در روز جنگ. (برهان) (از انجمن آرا) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء). سلاح. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زین اوزار. متقدمین از شعراء کلمه زین افزار را بمعنی ادوات جنگ گرفته اند. (یشتها ج 2 ص 140). از: ’زین’ (سلاح) + افزار. پهلوی ’زن افزار’. (حاشیۀ برهان چ معین) :
وزین کرانه کمان برگرفت و اندرشد
میان آب روان باسلیح و زین افزار.
فرخی.
چو خواست کردن از خود جدا ترا آن شاه
نه سیم داد و زر و نه زین نه زین افزار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).
چون برکشی آن بلارک گوهردار
بر مرکب تازی فکنی زین افزار.
ازرقی (از انجمن آرا).
رجوع به ’زین’ و زیناوند و یسنا ص 136 و دیگر ترکیبهای زین شود
لغت نامه دهخدا
زین افزار
سلاح جنگ
تصویری از زین افزار
تصویر زین افزار
فرهنگ لغت هوشیار
زین افزار
سلاح
تصویری از زین افزار
تصویر زین افزار
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

داروهای خوش بو از قبیل فلفل و زردچوبه و زیره و هل و دارچین که در خوراک ها می ریزند، افزار، اوزار، بوافزار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ / اُو)
زین افزار. (حاشیۀ خرده اوستا چ پورداود ص 85). رجوع به همین کتاب و زین و زین افزار و دیگر ترکیبهای زین شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
که دین را توسعه بخشد و بر آن بیفزاید. افزایندۀ دین. اشاعه دهنده دین:
از در افریقیه تا حد چین
نام او قارون دین افزای باد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دیگ ابزار. افزار دیگ را گویند یعنی آنچه در دیگ طعام ریزند از نخود و کشمش و بادام و مانند آن و بعربی تابل خوانند و جمع آن توابل. (از برهان). دیگ اوزار. (جهانگیری). هرچه در دیگ کنند پختن را. ابزار. تابل: توابل. ابازیر. حوایج. بهارات، دیگ افزارها. (یادداشت مرحوم دهخدا). تابک. (دهار). توبل. تابل. تقده. تقر. تقرد. تقرده. تقره: تثبیل، توبله، دقه، تبل، دیگ افزار ریختن در دیگ. (منتهی الارب) ، دیگ اوزار. بمعنی گرم دارو است که برای بوی خوش در طعام کنند و به أدویه مشهور است. بوی افزار. (انجمن آرا) (از آنندراج). آنچه از نبات و معدن که در طعام کنند گاه پختن آن، خوشبوی و خوش مزه کردن طعام را از قبیل زیره و کرویا و سعتر و پودنه و پلپل و قرنفل و جوزبوا و شونیز و زنجبیل و خولنجان و زعفران و سرکه و حرف (حب الرشاد = تخم سپندان) و خردل (حب سپندان گرد) و انجدان و حلتیت الطیب و نمک و تخم گشنیز و نانخواه و دارچین و میخک و خرفه و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : غصلجه، نمک و دیگ افزار ناانداختن در گوشت و خوب ناپختن آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زین اوزار
تصویر زین اوزار
زین افزار
فرهنگ لغت هوشیار
داروهای خوشبویی که در دیگ خوراک پزی میریزند مانند فلفل زردچوبه زیره قرنفل دارچین هل و غیره توابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگ افزار
تصویر دیگ افزار
دیگ اوزار. دیگ ابزار، داروهای خوشبویی که در دیگ خوراک پزی ریزند مانند فلفل، زردچوبه، زیره، قرنفل، دارچین، هل و غیره، توابل
فرهنگ فارسی معین